Sunday, March 20, 2011

نوروزانه. سروده دکتر اسماعيل خوئی


کام همگان با د روا کام شما نه‌ / ایام همه خرم و ایام شما نه‌
زان گونه عبوسید که گویی می نوروز / در جام همه ریزد و در جام شما نه
وان گونه شب اندوده که با صبح بهاری / شا م همگان می‌ گذرد، شا م شما نه‌‌
و انگار که خورشید بهارانهٔ ایران / بر بام همه تابد و بر بام شما نه
ای مرگ پرستان، بپژوهیدم و دیدم / هر دین بخدا ر‌ه برد، اسلام شما نه
قهقاه بهاران بسوی خلق به شاد باش / پیغام خدا آرد و پیغام شما نه‌
ای جزٔ دگر آزاری انعام شمایان / مایان همه را عیدی و انعام شما نه
از عشق و جمالید چنان دور که گو یی / مام همگان زن بود و مام شما نه‌
وان سان چه غرامد دلتان کز تف دانش / خام همگان پخته شود، خام شما نه‌
وین زلزله کز علم در ارکان خرافه است / خواب همه آشوبد و آرام شما نه
وین صاعقه در پردهٔ اوهام جهانی / زد آتش و در پردهٔ اوهام شما نه‌
و آنگه ز دوای خرد و عاطفه، درمان / سر سام جهان دارد و سر سام شما نه‌
سنجیدم و دیدم که نشانی ز تکامل / احکام نرون دارد و احکام شما نه‌
و اندر حق فرهنگ هنر پرور ایران / اکرام عمر دیدم و اکرام شما نه‌
وین قافلهٔ پیشرو دانش و فرهنگ / از گام همه برخورد، از گام شما نه
وین مام طبیعت به فر آوردن انسان / وام هجرش هست، ولی وام شما نه
‌ ای معنی‌ آ مال شما را نه‌ جزٔ آ لام / کام همگان باد روا ، کام شما نه‌
ای دین شما دین الم زان که به تسبیح / جزٔ نیم پسایند، الف لام شما نه‌
وی جزٔ الم، البته الم تا دگران راست / سر چشمهٔ انگیزش و الهام شما نه‌
شادی گوهر ماست که ما جان بهاریم / ای ملت گریه به جزٔ انعام شما نه‌
ما هم چو گل از خندهٔ خود سر بدر آریم / بر کام خدا، نه از قبل کام شما نه
وینگونه در این عید روان آهوی امید / رام همهٔ ماست، ولی رام شما نه‌
ای عام شما در بدی و صفتی خاص / وی خاص شما نیک تر از عام شما نه‌
پوشید عبا زیرا پوشاک بشر را / اندام همه زیبد و اندام شما نه‌
ای مردم ما را بجز اندیشه و دانش / بیرون شدی از مهلکهٔ دام شما نه‌
بس مدرسه هر سوی به سر تا سر ایران / وا باد ولی مکتب اوهام شما نه
بادا که ببازار جهان دکهٔ هر دین / وا ماند و دکانک اصنام شما نه‌‌
ای تا به سیاست کسی‌ اعدام نگردد / تدبیر سیاسی بجز اعدام شما نه‌
گر بخشش خصمان خدا خواهم از خلق / نام همه شان میبرم و نام شما نه‌
یعنی‌ که سر انجام همه نیکو / خواهم به سر انجام و سر انجام شما نه‌
ای از پس خون دلمان نوشی جزٔ مرگ / از بهر دل خون دل آشام شما نه‌
بادا که بنا‌ می‌ زد فردای رها یی / فرجام همه باشد و فرجام شما نه

No comments: